نيستي كم ! نه از آيينه نه حتا از ماهكه ز ديدار تو ديوانه ترم تا از ماه من محال است به ديدار تو قانع باشمكي پلنگي شده راضي به تماشا از ماه
به تمناي تو دريا شده ام ! گر چه يكي است سهم يك كاسه ي آب و دل دريا از ماه
گفتم اين غم به خداوند بگويم ، ديدم كه خداوند جدا كرده زمين را از ماه
صحبتي نيست ! اگر هم گله اي هست از اوستمي توانيم برنجيم مگر ما از ماه !