سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آرامش طوفانی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

    نظر

اشتباه کردم؟

تند رفتم ؟

خسته ام ...

نمی تونم...

توقع زیادی نیست اگه بخوام که لا اقل دستتو بذاری رو پیشونیم تا این تب سرد بشه

توقع زیادی نیست اگه بخوام کنارم بشینی و هذیان هامو گوش بدی و بعد آروم صدام کنی وبگی

نترس.... همه چی تموم شد

آخ ...

حس میکنم

دارم میسوزم

میسوزم

میسوزم

میسوزم....

من با خودم چه کردم ؟؟؟

به جرم کدوم خطا داری اینجوری آتیشم میزنی ؟

بگو...

 باهام حرف بزن

اگه نه میمیرم

باهام حرف بزن.....

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 

پی نوشت:

خواستم پاک کنم همه اونچه که نوشته بودم وبگم که دستاتو گذاشتی روی پیشونیم ومن آرام گرفتم  اما دیدم شاید بهتر باشه حتی همون خواننده های گاه وبیگاه این خانه بدانند گاهی آنچنان طوفانی میشوم که همه را به شک ونگرانی می اندازم! دست خودم نیست

لحظه ای، فقط لحظه ای فکر کردن به اینکه نکند کاری کرده ام که ابروهایت را گره انداخته ای آزارم میدهد

دست خودم نیست...

تو ببخش این کم طاقتی و ناشکیبی را

از وقتی مسافر زمینت شده ام دل نازک وکم طاقت شده ام نمی خواهم از زمین هم برانی ام ...نه ...!‏نمی خواهم از خانه ات برانی ام

روز تولدم فاطمه نوشت : امید که در ساحل یقین طوفانت آرام گیرد آرام طوفانی ... ومن این روزها درساحل یقین لنگر انداخته ام به یمن ناخدایی چون تو ، نازنین

- 2روز بعد از طوفانی که برپا شد  -