از طرفی آرام نمینویسد که ایمانش رابه رخ بکشد نمینویسد که رابطه اش را به همه نشان دهد مینویسد تا همه بدانند آرام چه خدایی دارد هدف نشان دادن آرام نیست نشان دادن خدای آرام است
دیشب حرفهایی میانمان رد وبدل شد که نیمی از آن بر سپیدی کاغذ ریخت و نیمه دیگر میان ما ماند وحالا آرام بار دیگر آمده که بابت شنیدن حرفهایش از تو از با انصافترین و تواناترین تکیه گاهش تشکر کند یادت هست گفتم : نمیدانم چه کنم نمیدانم درست کدام است وتو چه آسان انچه که باید میکردم را به من الهام کردی زبانم به امر تو گشت نگاهم به فرمان تو چرخید وعملم راهدایت کردی خدا ... جان دل پر دردم نمیدانم همه اینگونه که آرام تو را دریافته درمیابند یا نه نمیدانم همه اینگونه که آرام تو را باور دارد باور دارند یا نه نمیدانم همه اینگونه که آرام از بودن با تو از سخن گفتن با تو از اظهار عجز و ناتوانی در برابر تو از التماس و اشک در برابر تو لذت میبرد لذت میبرند یانه اصلا برای آرام چه فرقی میکند مهم این است که بدانند خدای آرام بزرگترین کسی است که در زندگی اش نقش دارد مهربانترین و تواناترین
کسی است که آرام از تکیه کردن به او آرامش میگیرد میدانم در این ماجرا ها واتفاقات این چند روز زبان منطق کار ساز نبود و این کار را برایم سخت می کرد از یک طرف من و روحم که ضربه خورده بود وازطرف دیگر یک خانواده و سرنوشتشان صبر من ، سکوت من وآرامش من بزرگترین کمک بود وتو چه ساده و بی شائبه روحم را وسیع کردی گفت تو بخشیدی ؟ هر چه فکر میکنم می بینم نمیدونم تونستم ازش بگذرم یا نه گفتم من نه عارفم نه بنده ای مخلص اما اینو میدونم که وقتی میبخشی خدا در عوض روحت رو اونقدر بزرگ میکنه که تو ازبزرگیش لذت میبری میتونی آروم آروم اززمین بکنی میتونی همه چیز رو حس کنی بخشیدن به تو وسعت روحی میده که همه چیز در ید اختیار تو قرار میگیره واو به من نگاه کرد ! کاش حرفهایم رافهمیده باشد ... امشب بهانه ای بود نوشتنم برای سپاس از تو برای ارادتی دوباره به ساحت مقدس و آرام بخشت برای آنکه دوباره برای بگویم : خدای خوبم مهربانم محبوبم آنقدر بودنت را دوست دارم که لحظه ای نبودنت حتی در فکر چانه ام را میلرزاند و نگاهم را پرازاشک میکند ووجودم را ترسی وحشتناک فرا میکیرد این است که همیشه هر لحظه میخواهم ار تو که کنارم باش فقط بودنت را نشانم بده بودنت را ... بهانه ی دیگر میلاد مولایی است که در این شبها به او توسل جستم و صدایش کردم او که دعای منسوبش (ناد علی ) قرین لحظه های پرالتهاب من است او که هنوز هم خجالت میکشم ازاینکه بگویم من منه شیعه و پیروش هوز نمیشناسمش ................................................................................................................. هنوز با دل سیر نهج البلاغه اش را نخوانده ام هنوز مظلومیتش رادرک نکرده ام و وای بر آرام ... جمله ای از دکتر شریعتی هست که به حق آرام را تکان داد ومن حس میکنم بهترین عیدی در این شب همین است جمله ای که تا امروز نتوانستم فراموشش کنم جمله ای که به تفکرم وامیداردو ذهنم را مشغول میکند این عیدی ارزشمند را از خواهرت آرام بپذیر و در این شبهاو روزهای مبارک یادش باش : شناخت علی ذهنیت است حب علی احساس است اما ... تشیع علی عمل است ؛ یا علی ؛