آرامش طوفانی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

وقت امتحان تمام... ورقه ها بالا!!

    نظر

 

به بهانه ی 1 بهمن  تولدی که رنگ  محرم دارد !

 

 3تا امتحان دادم برای هر کدوم  ساعتها بیداری کشیدم وتحمل سختی ؛ شاید این تنها کاری بود  که میشد کرد ! حالا فکر میکنم راضی ام ! از تلاشم از امتحانم ... فردا یه امتحان دارم سه  جورایی نقطه عطف همه ی امتحانام  روانشناسی یادگیری کی باور میکنه ؟! از 9 فصل 5/2  نخونده مونده رو دستم  واونایی که خوندم باید دوره بشه وحالا که مینویسم 6:30 بعد از ظهر  وتا  فردا ساعت 10 ..............................!!!

 وقت زیادی نیست  با این حال این من طوفانی انگار برایش مهم نیست فردا چه خواهد شد !  همیشه همین طور بوده لحظه لحظه ی نفس کشیدنم لحظه لحظه ی زندگیم پر بوده از امتحان   ومن انگار اصلا شب امتحان برام مهم نبوده فردا چه خواهد  شد ..........................................................!

 این سوال داره مدام توی ذهنم میچرخه وعین یه زنبور وز وز میکنه :

 

هر شب چقدر برای امتحانایی که فردا ازت میگیرن آماده شدی ؟؟چقدر بیخوابی کشیدی ؟؟ چقدر سختی راه رو به جون خریدی برای یه 20 ؟؟؟؟؟

 

 تازه معلم این کلاس به سخت گیری استادهای دانشگاه نیست اصلا هم تلاش نمیکنه سوالا رو سخت بگیره معلم این کلاس درس عدالت وانصاف رو از همه بهتر بلدِ سوالاش اونقدر ساده است که توی یه نگاه میشه جواب داد به شرطی که نگات پشت  پرده ی ابرهای سیاه گم نشده باشه ...

 

یه سیب که به درخت نشسته

یه گنجشک که روی درخت توی پیاده رو جیک جیک میکنه

یه قاصدک که میچرخه ومیچرخه  وصدای بی قراریش ، صدای پیغام خدا، توی صدای بوق ماشین ها وفریاد آدمها گم میشه

 

و ....

همه ی اینا سوالای امتحاناتی اند که تو هیچ وقت ساعت 12 شب وقتی وقتت تموم میشه جواب نداری براشون فرشته ها که مراقبای سالن امتحان اند نا امیدتر از همیشه برگه های سفید وگاهی تک وتوک جواب داده شده رو جمع میکنن وتنها نقطه ی امیدشون همون

انّی اعلَمُ ماالا تَعلَمونِ معلم کلاسه ....

طوفانی ام !

 به خودم میگم :

 درست یه هفته ی دیگه دومین دهه ی زندگیت تموم میشه آرام طوفانی ؛ چی داری برای این   دهه ؟؟ این سال ؟؟ این ماه ؟؟ این هفته ؟؟ این روز ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 به چشای معلم کلاس فکر کردی وقتی داره نمرهات رو میخونه و ...

 برای بابا sms زدم که حاج آقا اون هفته دخترت 20 سالش تموم میشه ودهه ی سوم زندگیش  آغاز ! باورت میشه بابا ؟؟ میشه جای من به خدای کعبه بگی  ...

 از اول هفته دارم این جملات رو با خودم تکرار میکنم وموجهای  این طوفان بلندتر میشه

 نویسنده ای گفته بود :

هر قاصدک یک پیامبر است

 با خودم فکر میکنم سالگرد تولد همه  ی ما ها آخرین پیام آور است شاید ! وچه آسان صدای  این رسول خدا پشت چند تا شمع و یک کیک خامه ای وصدای دست وشعر و... گم میشه !

چقدر ساده نشنیده گرفته ام این 20 سال ، صدای قدمهای این رسول ساکت معلم کلاس زندگیم را

آخ .................................................................. آرام طوفانی

20 سال داره تموم میشه وصدای فرشته ها که میگن :

 نام آفتابگردان همه را به یاد آفتاب می اندازد ؛ نام انسان آیا کسی را به یاد خدا خواهد انداخت ؟؟؟؟؟

 

 

 

وفت امتحان تمام ! ورقه ها بالا ....

 

25/10/85

خوابگاه فاطمیه