سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آرامش طوفانی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

ناز بنمای ووجود خودم از یاد ببر ....

    نظر

پلان اول / کلاس فلسفه / دانشکده روانشناسی   4بعدازظهر

 

طبق نظرافلاطون عالمی هست به نام مثل ،عالم ایده ها هر چه در اون هست نوعی ایده است حالا حضرت محبوبم یک سوال دارم :

این من طوفانی نمود عینی اون ایده ای هستم که تو ذهن تو بود؟؟؟؟

اگه یه روزی  این نمود عینی رو بذاری کنار اون ایده، میشه تشخیص داد این همونه؟؟؟؟؟

 

 

پلان دوم / شب / رادیو 1:30 بامداد

گوینده میگه : هر کس برای رفه مشکلاتش به تو رجوع میکند سفیر رحمت خداست

وااااای خدا ! یعنی این مئت که فکر میکردم یه کم کمتر از قبل دوستم داری ، اشتباه میکردم؟ یعنی این دوهفته مدام رحمت تو میرسید واین من نادون ... بار شکر که سفیرای رحمتت رو رد نکردم !! اینم حتما تو خواستی همیشه این جوری  غافلگیرم میکنی!

 

 

  پلان سوم/ ظهر/ نمازخونه ی دانشکده 1بعد ازظهر

کی میگه انتظارشیرینه؟ به قول دکتر قربانی( استادشخصیت) اینم ازاون حرفاس که تو تلوزیون هیمنطور الکی میگن ! میگیدنه  ازدکتر پورحسین بپرسید

الان اینجانشستم منتظر که یکی خبر بده عمره دانشجویی اسمم دراومده یانه ...اصلا انتظار شیرینی نیست 

درست همین الان  که  دارم مینویسم  دوتا ازبچه هاخبرگرفتن که اسمشون در اومده پس چرا گوشیم زنگ نمیخوره؟؟؟ ببین خدا اصلا توقع نداشته باش اگه اسمم درنیومد آروم بشینم اینجا هیچی ام نگم بذار رک بگمت حضرت محبوبم  اونقدر گریه میکنم ،اونقدرزارمیزنم که خودت بیای جمع ام کنی چون از همین الان گریه دارم ...

اصلا آره! من بنده ی بد ... من بنده ی ناشکر... من ینده ی ...قبول !  مقصود تویی  کعبه بهانه  است،  اصلا کعبه  یک  سنگ  نشان است که  ره گم نکنم ، تو  فکرکن  راه گم کردم !

اگه تا نیم ساعت دیگه خبرندن یابگن اسمت درنیومده ... همه میگن تو که میخوای  بری خوب مث آدم  اسم  بنویس با بابات  برو  شایدم راست بگن  اما میدونی که من آدم نیستم ! نمیدونم الان چمه اصلا دیگه حرفم نمیاد فقط ...  بیا یه شب تو آسمون نگام بشین ... ببین چه بی  ستاره است ...

 

 

پلان چهارم/ ظهر/  نمای قبلی / 1:45 بعد از ظهر

الان بهم گفتن اسمم درنیومده غمگینم خیلی ... حتی اشکام دارن میریزن بی صدا، دلشون میخواد بلند بلند بریزن اما ... بخوای نخوای دوست دارم ! بخوای نخوای مقصود تویی کعبه وبتخانه بهانه ! حتی اگه دل من الان ابری باشه ... همه ی اونایی  که نیم ساعت پیش گفتم ... اصلا مث همیشه نشنیده بگیر !

 

 پلان پنجم / شب / روی تختم با یه دنیا بغض توی سردترین شب تهران  درحالی که همه خوابن جز ... من وخدا

توبگوبااین دل پرگریه چه کنم ؟؟  تو بگو چه  کنم با این دل تنگ ، توکه میدونی بی تو تنهایی دل گیر شبم توکه میدونی روز هر روز تو را می طلبم  تو که میدونی آبی تر از ارامشی برام تو که میدونی هوای خواهشی برام تو که میدونی ... اصلا

                  

 هر چه گفتیم همه حاشیه بود

  سخن این است تو را میطلبم

 

باشه ! ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم !

دست ازطلب ندارم تا کام من بر آید ... شما هم همچنان نار بنمای ووجود خودم از یادببر !

 

 

      CUT !!!