در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم...
"ابو علی در قصیده ی عینیه ی مشهورش از کبونری سخن میگوید که از بام آفرینش فرود آمده است وبر روی خاک در قفسی خود را گرفتار کرده است این کبوتر روح است ..."
اگرچه آخرش دکتر نتیجه میگیرد کبوتر نیست که اگر بود باید بعد این همه سال با قفس خو میگرفت حتی اگر وحشی میبود پس باز است یک باز وحشی ... اما باز هم به قول خود دکتر مگر تغیر اسم ورسم آدم را عوض میکند؟ باز یا کبوتر چه فرقی دارد مهم دو واژه است : وحشی ، قفس
این باز وحشی از قفش از دبوار از سقف از جمعیت هراس دارد وبا آبادی وآدمیزاد وحتی نوازش آشنایی بیگانه است هر کار هم بکنی این باز وحشی آخرش به یه چیز فکر میکنه : فرار
بازم به قول دکتر:
"ازمیان کلماتی که خط ها وتابلو ها وصفحه هارا سیاه کرده اند ، ازمیان نوازش های مهربان ترین وعاشقانه ترین زبانها جز یک کلمه نمیشنود فرار !!"
کاش دکتر بود ومیشنید. میخوام بگم
حتی اگه اسمش باز هم باشه بازم خو میگیره مث من ،مث ما
حال کبوتری رو دارم که داره به در ودیوار قفس میزنه و هیچ دری باز نمیشه !
درراه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم وباید که بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من واز خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
فردا راهی جنوبم
سال تحویل کنار شهدا ! هنوز در شوک این عیدی نطلبیده ام !
حلال کنید این آرام طوفانی را