وعشق... تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد ...
این روزها توکل شده کلید واژه ی این تنهایی های بی قرار و ملتهب!
((نگران نباش )) هم تنها نصیحت رفقا !
شاید هم راست میگویند ...
اما حضرت محبوب عزیز نه انکه بگویم قرار بود فقط بی قرار من باشی وروزهای مبادا کنار من باشی .. نه !تو قراره بی قراره یه دنیاآدم بیقرار باشی ! منم دارم بازی با کلمات رو یاد میگیرم ! رسمه تو این دنیای هزار تو ...دستت درست که چی ساختی !
داشتم چی میگفتم؟ آها ... حرف از توکل بود... ترسیدم بد جور ... واین تنهایی همون قدر که خوبه ودلنشین ترسناکه و بی در وپیکر
میترسم از اینکه به رسم فراموشی های اکتسابی از یاد برده باشم توکل رو که اگه این باشه، توی طوفانی که این روزها بر پا شده کشتی فکر هیچ بنی بشری حتی با ناخدا به یه جزیره ی متروکم نمیرسه چه برسه به این قایق درب وداغون فکر آرام !
اسم حال این روزها رو چه میشه گذاشت ؟ این حال من بی توست یا این حال منه بی توکل به توست؟
فقط خواستم بگم دریاب این قایق بی ناخدا رو که تا خدایی چون تو هست _نا_ فقط یک پسوند بی معنیه...
ارادتمند : آرام طوفانی