آرامش طوفانی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

کشش چونبود ازآن سو چه سود کوشیدن؟؟؟؟؟؟

    نظر

حضرن محبوب ‍‍؛  بدجور پرسوال شده ام ... عاقل اندر سفیه نگاهم نکن... من پر از سوالم ومنصفانه نیست پاسخ نگویی ...

 مثلامی خواهم بپرسم کجای این حکم عادلانه است که هر که مقرب تر باشد باید جام بلای بیشتری نوش کند؟؟؟؟؟

کجای دنیا با کسی که بیشتر دوستش داری، بیشتر دوستت دارد،اینگونه تا می کنند که تو می کنی ؟؟؟؟؟

کجای دنیا یک نفر را این همه آزمون می کنند وتازه آخرش هم از یک لحظه حتی نگاه رضایت بخش خبری نیست؟؟؟؟

تاکی باید به امید روزی که نمی دانیم کی فرا خواهد رسید رنج بودن را به جان بخریم ؟ میدانم رسم بندگی نیست ؛ اصلا رسم عاشقی نیست که در انتظار پاداش باشی اما بعد از بار ها وبارها اثبات نیت وعاشقی ،معشوق نیم نگاهی هم نمی اندازد به عاشق دست خالی اش که جز توکل وقناعت وسر سپردن به خواست اوکاری نکرده وورد زبانش وفا کنیم وملامت کشیم وخوش باشیم    که در طریقت ما،کافریست رنجیدن ،بوده؟؟؟

باورنمی کنم... حد اقل با منطق  زمینی جور در نمی آید(حتی منطق آسمانی!) که چون فلان بنده ات را بیشتر دوست داری باید بیشتر نیشت را تجربه کند تا نوش ات را

خدا! چه معنی می دهد این همه آزمودن کسی که بارها وبارها برادری اش را ثابت کرده ...

خدا ... دارم کم می آورم... معادلاتم به هم ریخته ... هنوز هم قرار است بنشینی ونگاه کنی وخودمان بفهمیم چی به چی است وکی به کی است؟ (تازه اگر بفهمیم وخودمان را گول نزنیم)

منتظر جوابم حضرت عاشقانه های من طوفانی


هنوزدردادامه دارد

    نظر

تلاش عبسی است تقلا برای ایستادن روی پاهایی که فریاد میزنند بنشین...

تلاش عبسی است تظاهر به لبخند زدن به محکم بودن ...

ببین خدا! دارم همه زورم را میزنم که نشوم مصداق آنها که توی کشتی نشسته بودند وکمک می خواستند بعد که به ساحل رسیدند فراموششان شداز که کمک خواسته اند ودم از که می زده اند...همه تلاشم را میکنم که رفیق نیمه راه نباشم

این ها را گفتم که لااقل دستت را بگذاری روی شانه ام وبگویی که اینجایی............سخت میگذرد حضرت محبوب... سخت میگذردسینه مان را بسیط کن که بدجورتنگ است 

 باهمه اینها شکر که اشک هست... که شب هست...که ذکر یا صبار ویاغیاث المستغیثین هست...یادحسین(ع)ومصیبت زینب هست که اگر نبود نفس کشیدنمان نمایشی مضحک بود


کوهم اگر، چه کنم با غم تو ...

وتدبیر عیدانه تو بر این بود بر سر امتحانی بنشانیمان که هنوز باورمان نیست ...

حالمان حول شد... چنان که باورکردیم مرگ در یک قدمی است ...

وباور داریم که والعصر.. ان الانسان لفی خسر .. ان الذین آمنو وعملوا الصالحات ... وتواصو بالحق وتواصو با الصبر...


دل من زندونی تویی که تنها میتونی قفس وا کنی وپرنده رو رها کنی

    نظر

حال خوشی داری اگر ساعتی دیگر عازم مشهد الرضا باشی ... وبداتی فرصتی دست داده تا پیش از آغاز سال جدید دل بسژاری به صدای نقاره های حرم وبال زدن های کبوتر ها...

به دلم قول داده ام بگذارم تا دلش خواست بی قرار باشد ومنتظر

به دلم قول داده ام همه بغض های کالش را وقت گرفتن اذن دخول،تلافی کند

به دلم قول داده ام به زور وادار به محکم بودن وخستگی ناپدیر بودنش نکنم

به دلم قول داده ام بگذارم خودش باشد وتا می خواهد گریه کند...

برای همه بچه های فال فروش وگل فروش سر چهارراه ها...

برای خواهروبرادری که  صدایشان بعد از ظهر های میدان ولی عصر را غمتاک ترین بعد از ظهر ها می کند ...

برای همه ی زن های فروشنده توی مترو و............

آخ که چقدر خوب است که مسافر حرم آب وآیینه باشی ...

 


دنیا بدون عشق چه دنیای مضحکیست...

    نظر

2سوال دارم جان جانان :

آیاتا به حال اینقدر که من دوستت دارم ، کسی دوستت داشته است ؟!!

آیا تو هم همانگونه که من عشق را تجربه می کنم درگیر این تجربه شده ای ؟

 

در عشق آن که یکسره دل باخت، برده است

 

در این قمار صحبتی از اشتباه نیست

 

فردا که گسترند ترازوی داد را،

 

آن‌جا که کوه بیشتر از پرّ کاه نیست،

 

سودابه روسپید و سیاووش روسفید

 

در رستخیز عشق کسی روسیاه نیست

 علیرضا بدیع

 


خدا مرسی!

    نظر

خبرهای خوب تحت هرشرایطی آدمو سرحال می کنه حتی اگه یه عالمه مشغله ودرگیری فکری داشته باشی

مرسی خدا که خوشحالمون کردی ...مرسی که یه لحظه یادم انداختی ادعونی منو بلاخره استجب میکنی ........

خدا مرسی...


هنوز درد ادامه دارد ....

    نظر

یک نفر مست پیش می آید

کوزه در دست پیش می آید

چه کسی گفته عاشقی جرم است

اتفاق است پیش می آید!

پی نوشت: خیلی سخته بخوای ازچیزایی بنویسی که می خوای اما نمیشه !!!!‏وسخت تر اینکه سعی کنی با انواع واقسام مکانیزمهای دفاعی به خودت بقبولونی که همه ی این سکوت کردن ها ،‏ به خاطر حفظ آرمانهای بلند تری ...