سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آرامش طوفانی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

عشق بی عطش مبتدای بی خبر است...

به رسم ادب سیاه می پوشم ...

به رسم معرفت سکوت میکنم تا فریادهای کربلا گوش تاریخ را کر کند

وبه رسم عاشقی...به عاشقی میاندیشم که رفت تا بگوید: عشق میدان عمل است ؛ عرضه داری همه چیزت را پای معشوق بریزی ؟ بسم الله... اگرنه فکری بکن عزیز که عشق تنهاست واز پنجره ای به بیابانهای بی مجنون می نگرد ویاری می طلبد

وحسین(ع)اول عشق است وعطش جز با نام او معنا ندارد ... عشق بی عطش مبتدای بی خبر است...

این است راز هم جواری عطش باحسین( ع) ...

 


بر لبم جز قیامت نام تو نیست !

گفت : همه چیز را نباید همه بخوانند انهم این حرفها که تو میزنی!

گفتم : من دلم از هجاها گرفته بود / از کلمات / این تابوتهای کهنه وخالی/خسته بودم از دهان های رسمی /که چیزی برای گفتن ندارند / واز غوغاها که راه میبندند / برکاروان حرفهای برهنه

من فرار کردم از دیوودد اصوات ! آمدم که کسی نپرسدم اهل کجایی

گفت: همه چیز را همه نباید بخوانند آنهم حرفهایی که تو میزنی !

گفتم : مردم خریدار خرده حرفهای عتیقه اند / سمسار زمزمه های قدیمی / خواهان نغمه های تلنبار در گلو / ای کاش میشد حنجره ام را / از چها رگوشه مثل پتویی / بگیرم/ وبه رایگان - از پنجره - / روی سر عابران بتکانم ! 

همه چیز کجا بود ؟ ما همه که نیستیم هیچ ، هیچ هم نیستم که بخواهیم نگران همه چیزمان باشیم ! حیف که حنجره ام تکاندنی نیست !

چیزی نگفت این بار ، سکوت گفت ... لحظه ای تامل تا کلمه ای بیاید !

بعد ... گفت همه ی حرفهایت را اینجا ننویس مردم غریبه اند !

گفتم : هرگز پیرم میکند / وروحم تیر میکشد / من از تبار قطره های محال اندیشم

تو چیزی میبینی جز هیچ؟ چه خیال کرده ای ؟ خیال کرده ای آمده ام بگویم آهای آی مردم شما ها که سلامهاتان را میشمارید وبعد  تازه از یکیش هم دریغ میکنید ، من سلام هدیه آوده ام ؟

خیال کرده ای آمده ام تا بگویم آهای آی مردم شماها که لبخندتان میفروشید ، جیبهایم پر لبخند است به رایگان میفروشم ؟

خیال کرده ای آمده ام بگویم آهای آی مردم شماها که خدایتان فقط توی الغوث الغوث شب قدر وتسبیح حاجی های متزور و تقبل الله های ریاکاران و ریش های هر چه بلند تر بهتر و چادرهای به زور روی سر نگه داشته و گاهی گدار نمازهای بازرگان صفتی خواندن خلاصه شده ، ریه های لذت من پر از خداست ؟ ثانیه هایم بوی خدا میدهد ؟

خیال کرده ای ... نه ! برگرد که بیراهه است این راهی که میروی

دنبای خودم میگشتم که اینجاراپیدا کردم . خودم را توی غوغای ملکوت گم کردم توی آن  همه خود طوفانی سرازیر شده  روی زمین ، چند نفر را میشناسی که با خود خودش آمده باشد ؟ من گم شدم آمدم پیدا شوم رسیدم اینجا

اگر نه ما از همه ی آن مردمانی که گفتند وشنیده ای بهتر که هیچ ، عارف تر که هیچ ....

تا پیدا نشوم عارف مسلکی کشک است

این را که دیگر قبول داری خودش دستت را میگیرد ومیبرد یک جاهایی که نمیدانی چرا وشاید سالها بعد بفهمی چرا... نه فکر نکنم تو بفهمی یا حتی فهمیده باشی !

تو اگرآمده ای که بگویی آنقدر بزرگ شده ام که مثلا جایم اینجا نیست اشتباه آمده ای رفیق چند صد هزار ساله ! ملکوت من هنوز در سکوت نیست در فریاد های ساکت است ! اگر چه گاهی بدجور سکوتم می آید

 روح من اگر چه خام است ونوباوه اما هنوز میفهمد وسوسه با کدام س نوشته می شود وغرور رااز هر طرف که بنویسی غرور است !!!  حتی اگر سطح یقینم اندک اندک ترک بردارد چینی بند زنی سراغ دارم که یک پلک زدنش می ارزد به همه ی این هندوانه هایی که تو گذاشتی زیر بغلم !

حاضرم یقینم ذره ذره ترک بردارد وبعد ، از دل آنهمه ترک جوانه ی ایمان بیرون بزند اما نشنوم که بگویی

 تو فلانی وبهمان ! من افتان خیزان بودن توی این کوره راه را ترجیح میدهم به روشنایی که چراغدارش تو باشی

اینجا امدنم بهانه ای بود ماندنم بهانه ! من عاشق بهانه های بی بهانه ام

برو جای دیگری بساط کن رفیق !

 

پی نوشت : یک بار دیگر هم گفته بودم آرام دنبال اثبات خود نیست دنبال اثبات خدایی خدا هم نیست ارام فقط از دل مینویسد شاید این میان یکی بفهمد چه میگوید توی دنیایی که حرف زدن با حضرات جماعت وقت قبلی میخواهد وهزار گونه اداب ، آرام از حضرتی میگوید که میخواهد آداب نجویی وهر چه میخواهد دل تنگت بگویی بی تعیین وقت قبلی ! آرام ادعای عرفان ندارد که من عرف نفسه فقدعرف ربه واو هنوز در (عین) عرف  اولش مانده !

مدتهاست پی جور راه انداختن یک جمع نهج البلاغه خوانی خودمانی وصمیمی وچند نفره ام دعا کن عزیز که عیدی امشبم را جور شدن این جمع قرارا دهند بدجورمحتاج یک چکه فهمیدن علی (ع) ام بین سطور نهج البلاغه ....

 

به خداغدیر بهانه ایست تا یادمان نرود زمین بی حجت نمی ماند ...  فبا ی آلاء ربکما تکذبان ؟ که علی نشانه بود ....................................!

 

 

ناگفته نماند :آنها که سرخ شدند وامی بود از سید حسن حسینی که به حق سرخ مینوشت یاشد شاد که در دلم غوغا به پا مبکند

با سرخ نوشته هایش

 

ارداتمند :آرام طوفانی

 

 

 


صدای تو را میبوسم روی نسیم های محال...!

ترسیدم ... انگار زمین زیرپاهام خالی شد 

نشسته بودم که یهو فکرهای طوفانی هجوم آورد روی تنم ...گفته بودم این روزها فکرها جلوتر از خودم میدوند !

ترسیدم ... از فکرم ...از گفتن حتی آنچه در ذهنم میگذشت سعی کردم خوب فکرکنم به آنچه که میخواهم بر زبان بیاورم . کارراحتی نبود ؛‏ گفتن این حرف یعنی من آمادگیشو دارم ، یعنی من پای همه چیت وایسادم ، یعنی عزیزم من پایه که هیچ سه پایه ام !  حالا واقعا بودم ؟؟!

 جان دل پردردم ،‏عزیزم ،‏خدا ...

دلم میخواد ... بهتر از هرکی میدونی سراپا طلبم اما اگه اذن اومدن وحضور واسه اینه که از صدای ناله ها وخواستن های ساکتم خسته شدی، اگه معنی این اجازه اینه که  بگی : طوفانی بیا اینم بلیط فقط برو که دیگه نمیخوام صداتو بشنوم حوصله ام از دستت سر رفته ،‏اگه اگه اگه اگه...

 

بازم مکث کردم به این فکر کردم که هیچکی جز خودم و خودش نمیفهمه چی میخوام بگم فقط باید لباس رزم بپوشم برا جنگ با وسوسه هایی که میگه تو دیوونه ای !

 

خدا ... 

من کعبه بی تو نمیخوام !

    ارادتمند : آرام طوفانی 

 

 


از چشمانت بپرس من بی تقصیرم!

گاهی وقتها آنقدر از حرف پری که نمیدانی از کجایش بنویسی گاهی هم انقدر خالی که نمیدانی از کجا !! فرقی نمیکند در هر دوحال تو میمانی ویک عالمه سپیدی که منتظرند سیاهشان کنی ...

حکایت حالای ما از نوع اول است حضرت محبوب ...

یه چیزی مونده تو گلوم از چند شب پیش تا حالا ...

 

من ریکی مارتین خوش تیپ ترین خواننده ی مرد از نظر محبوبه را نمیشناسم اما چشمان همیشه روشن تو برایم قابی شده که چشم روشن هیچ کس درآن جا نمیشود حتی ریکی مارتین  ...

 

من نمیدانم کریستینا خواننده است یا مدل لباس یا بازیگر ویا ... من فقط میدانم خیره شدن به اقیانوس بی انتهای دستانت  بزرگترین لذت دنیاست از همانها که دکتر قربانی معتقد است انگیزش درونی ایجاد میکند وبعد هم well-being!

 

من نمیدانم بچه ی انجلیناو براد پیت زیباتر است یا دختر کتی هولمز وتام کروز من فقط بلدم اول دفر بنویسم هو الجمیل و فکر کنم به آن نگاه های رویاییت...

 

 

 

 

 

 شاید هم یکی دو روز دیگر در این خانه ی طوفانی را تخته کنند به جرم اشاعه ی فرهنگ تصورجسمیت برای

تو !! تو که میدانی چه میگویم پس بی خیال آزادی مطبوعات و رسانه ها!

اصلا بگذار حالا که اب از سرم گذشته بگویم که تو برایم همان لولی وش شور انگیز غزلهای شب یلدایی ومن رمیده تر از همه ی غزل خوانان تاریخ،  بگذار بگویم همانی که میخواهم  روزی هزار بارروی بنمایدوجود خودم از یاد ببرد وبعد هم  خرمن سوخته ام را باد ... آره دلم آتش میخواهد و مشتی دل برای سوختن

 

حالا تو بگو بد است که نمیدانم ریکی مارتین خوش تیپ تر است یا ...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

ارادتمند : آرام طوفانی

 

 

پی نوشت 2) : این روزها بهترین نام برای خودم را crazy psychologist میدانم ! خواستم خانه ی دیگری بسازم دیدم بضاعت ما همین جاست ! خانه ی اول واخرمان

 از طرفی احساس کردم بعد از 3 سال زندگی توی این دنیای مجازی شاید وقتش رسیده باشد به غیر از دل نوشته هایم برای حضرت محبوب از دیگر دغدغه هام نیز بنویسم  شاید بد نباشد ابعاد دیگر این طوفانی گاهی بروز کند ! همین باعث شد آرامش طوفانی بعد از سه سال مزین به طبقه بندی موضوعی شود !

اگرچه از دیوانه جماعت هر کار بر می آید شاید دو روز دیگر دلم خواست همانی باشم که بودم وبی خیال ابعاد دیگر شوم! خصوصیت طوفان است وموج های بی امان فکر هایی که مدام این ساحل را زیر رو میکند

ببخشای خواننده ی مهربان آرامش طوفانی ... بخوان وبگو که مشتاق شنیدنم

 

 

پی نوشت 2) خبر رفتنش را ظهر سه شنبه شنیدم وقتی گوشی موبایلم زنگ خورد و گفتند تسلیت!

به همین راحتی ... توی دفتر خاطراتم نوشتم :

 مرد بغض های کال وگریه های لال

قهرمان همیشه ی نوجوانی شیرینم

رفت ..................................................

به همین سادگی ومن ماندم حسرت اینکه چرا سال اول دانشگاه خجالت کشیدم سوغاتی اش را خودم برایش ببرم

ولبخند شادی اش را ببینم انطور که دوستم گفت ... من ماندم و حسرت دیدنش که گفته بود بگو خودش بیاید ببینمش...

به همین سادگی من ماندم وحسرت و رفتنن ناگهانش... درد را از هر طرف که بنویسی ، درد است...

یادت شاد مرد...